loading...

Content extracted from http://amongtheroams.blog.ir/rss/?1738974607

بازدید : 432
سه شنبه 22 ارديبهشت 1399 زمان : 19:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

به احمد می‌گم با تاریکی گره خوردیم. میگه جمع نبند منو با خودت. می‌خوام بگم احمد! تو که تو تاریکی مارو تنها گذاشتی، نیستی ببینی چه تاریکی زیبایی. چشمم از دیدن فارغه، پام از راه رفتن. احمد همیشه می‌گفتی غصه شاخ و دم نداره، اما غصه هم شاخ داره هم دم. اَمَد! دریاب این غریب افتادرو، اَمَد، چی شد عاشقی؟ چی شد شیدایی؟

اگه اینطوری بهتره؛ اَمَد بیرون شو از تنم، برو تو آسمونا، برو خونه اصلیت، تنهام بذار تو این بلبشو، بذار قبضه‌ت کنه فرشته‌ی مرگ. باهاش رفیق شو. آی اَمَد! گم شو، رها شو، لکه‌ی این ننگِ ممد رو از دامن خودت پاک کن. اما قبلش بیا یذره با من بخند.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : 43
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 360
  • بازدید سال : 2874
  • بازدید کلی : 28711
  • کدهای اختصاصی