loading...

Content extracted from http://amongtheroams.blog.ir/rss/?1581162315

بازدید : 349
جمعه 4 ارديبهشت 1399 زمان : 2:41

-محمد علی پیگیر کتاب شد، گفتم تو ویرگول دارم فصل فصل منتشرش می‌کنم، کلی فحش داد که «تو منتظر توجه دیگرانی در صورتی که باید صبر داشته باشی. محمد! اگه تأیید میخوای این برش از دنیا جایی برای تأیید تو نیست.»

او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد
بازدید : 194
جمعه 4 ارديبهشت 1399 زمان : 2:41

به هر حال یه علتی داره دیگه، اتفاق که تخمی‌تخمی‌نمی‌افته احمد جان. چیزایی که دوست داری رو پیش خودت نگه دار، مثل یه گنج ازشون محافظت کن، چیزایی رو هم که بدت میاد، یه مدت پیش خودت نگه‌ دار تابشون بیار، تموم که شدن، بعدش دفنشون کن کان لم یکن. احمد زندگی که ساده نیست تو ساده می‌خوای گذر داشته باشه، زندگی یه طوریه، یه طور غیرقابل توضیح، غیر قابل توصیف، حتی غیرقابل قضاوت. این آخری مهمه‌ها احمد.

او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد
بازدید : 208
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 16:47

لپتاب شده مثل این ماشینایی که یه ‌سره می‌شن، صبا که میخوام روشنش کنم یه تیکشو باید باز کنم دوتا سیمو بزنم به هم، با صلوات روشنش کنم. قشنگ مثل یه مسافر کش که با پراید مدل ۸۰ لکنتش زبون مشترکی داره تا کار کنه.

عوارض مصرف الکل متانول
بازدید : 492
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 19:12

دیروز و دیشب‌ها غمی‌که به کاروان تشنه‌لب و گرسنهی غمام اضافه شده بود، هم‌دوره‌ای‌های کامپیوتر بودن، اول تر اون دوستیم که درس از من یاد می‌گرفت ولی با سهمیه‌ای که شرط بسته بود نمیره رفت دانشگاه بهتر و کامپیوتر خوند، من موندم و البته دانشگاهی که یه لول پایین تر بود، اما این همه ماجرا نبود. افت تحصیلی که داشتم و تا مرز اخراج رفتنم و دوسالی از هم دوره ای‌هام عقب افتادم تا چند ماه پیش خیلی برام گرون بود که این دوره هم گذشت، تو گروه بچه‌ها راجع به Data clustering یکی رفرنس خواست، آقا ما رو میگی؟‌ می‌فهمم یکی یه‌چی بیشتر از من بلده تو اون ضمینه میشاشم به خودم، البته نشون دادم تو این مدت که میرسونم خودمو، نه فورا ولی حتما. آقا منو میگی، wtf? Data clustering ? چیه؟‌ خصوصا اینکه اون از من جلو تر بود و خودم رو مقصر میدونستم که چرا مثلا دغدغه من باید چیزای دیگه باشه و اون مثلا الان رفته باشه Big Data رو شروع کرده باشه. بگذریم.

اوپو فایند ایکس 2 پرو توانست بالاترین امتیاز را تو بنچمارک انتوتو تصرف کند
بازدید : 253
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 19:12

به رفیقم می‌گم آزادی باید تو ذهنت باشه، آزادی وقتی تو ذهنت قدرت پیدا کنه خودش دست تنتو چند صباح دیگه می‌گیره و می‌بره اونجا که روح سیالِ خودش بخواد. لپتاب مثل تراکتور صدا می‌داد، برا بار هزارم بازش کردم که بزنم ابروشو درست کنم، درست که کردم زدم چششو کور کردم، یه دود سفید کرد و یه تیکش فلج شد پیرمرد. بگذریم. دیروز هزار بار می‌خواستم بنویسم، نتونستم، انگار یکی هم اومده منو واز کرده که صدا ندم، زده پاورمو سوزونده مع الاسف، صدا ازم در نمیاد، آخرین نامه رو ساند کلاد امروز پلی کرد، امروزی که یه لحظه واقعا دلم برا غربتی که برا خودم ساختم گرفت، از یه جا میگم بسه ناله فلانی، از یه ور می‌گم این که ناله نیست پسر، این غمه، خب غمگینم دیگه،‌ تقصیر من چیه، گرچه عین سگ مقصرم، دلم همین الان پر کشید برا یه لحظه‌هایی، اگه همراه جانم بود چقد زندگی موقعیت‌هایی داشت که ذوق کنیم و چقدر من خودم رو نمی‌تونم پیدا کنم دیگه، چقدر بیشتر نمیخوام خودم رو پیدا کنم، راستش من حتی زندگی با غم دوری همپام رو بیشتر از زندگی بدون فکرش دوست دارم، دردی که می‌رسه میخوام بگم خوشه، گرچه اگه این بغضای گاه و بیگاه می‌تونست بشکنه خب کمتر اذیت می‌شدم، تو همراهیت داشتم مرد می‌شدما. حالا این گوشه خدا میدونه کدوم نویسنده‌ای قلمش قدرت داره این حجم بی کسی رو تحمل کنه. پاییز یهو میاد. روزا طوری می‌گذرن انگار درنده‌ای دنبال لحظه‌ها کرده. غم رو اجاق داره میجوشه، بخارم میکنه و سوت می‌کشه اما نمیای زیرمونو خاموش کنی. ببخشید، میدونم نباس بیش از حد غمگین باشم، ادامه میدما، کند، تکیده اما. غم میون چشمام لونه کرده ام، تخم کرده، رو تخماش نشسته بچه کنه. جوونی و انرژی و شر و شورش هست به قوت خودش، اما ناکامیِ ابدی سیاه کوبِ‌ دلمه، راستش از هر طرف کشتیا به گل می‌شینن و من اون ناخدام که هیچوقت امیدشو از دست نمیده، این امید لاجون و کمرنگ شاید به تحرک مجبورش کنه،‌ اما هم خدمه میدونن، هم خودش، کشتی دیگه سینه‌به سینه‌ی آب نمیزنه، کشتی زندگیم..
من اون ناخدام، اشکام چکیده‌ گریه‌ی یه زن و چندتا بچست. خودمونیم، میدونم زندگی قشنگه، اگه نگم قشنگه چی بگم، اما چه دلگیره، چه فاکینگ بغضم بعد این حرفا قدرتِ شکستن پیدا کرد.

!Such a big fart, baby
بازدید : 401
سه شنبه 19 اسفند 1398 زمان : 1:13

امروز رفتم تو صفحه‌ی عزیزم و از اون اولی که عکس داشتیم نگاه کردم، قدیم ندیما، البته یه بار سر یه دعوایی یه سری از عکسای همو پاک کردیم ولی یه‌سری عکسایی که من گرفته بودم بود. مثلا عکس اونروز که بعد آشتی از یه دعوای عمیق رفتیم کهف و برگشتنا تو بی آر تی واستاد و ازش عکس گرفتم، شما که نمیدونید، خوشگل ترین خنده‌ی کل خلقت رو زده بود، شکل خواهر هری‌پاتر شده بود. یا مثلا اون روزی که رفته بودیم بام‌تهرون پیتزا وگن خوردیم، هنوز مزه پیتزاش تو دهنمه، تو اون عکسم خندیده بود، کلا عزیزم هر بار میخنده خودش رکورد خودش رو تو خوشگل ترین خنده ادوار می‌شکونه. یا مثلا اون شبی که رفته بودیم ترمینال جنوب، این دفعه نخندیده بود، برای همین بعد از مدت‌ها رکورد قشنگ ترین پوکر فیس تاریخ رو زد. یهو می‌رسم به هرمز، اونجا رکورد قشنگ ترین و خوش سفر ترین مسافر رو زد، قشنگ ترین پریدن، کدبانو ترین فردی که ماهی می‌پزه و کلی از این دست رکورد‌ها رو تو هرمز جابه‌جا کرد. یا مثلا اون روز که تو خونه‌ قرار بود کار کنه، رکورد خوش‌گل ترین پوشش رو زد، رکورد قبلی دست مرلین مونرو بود. از این دست رکوردا زیاده تو هر مسافرت یا رکوردای قبلی خودش رو می‌شکست، یا رکورد جدید می‌زد. یسری رکوردای عجیب غریب مثلا، رکورد زیبا ترین ترکیب یه دختر و ماسه‌های بیابون ، رکورد همپا‌ترین کوهنوردِ تاریخ. رکورد حیرت انگیزترین ترکیب مه و یه خنده‌های یه انسان و خب قص‌علی هذی..
میخوام بگم رونقِ گینس از قِبل شماست، خانوم.

اندازه طبیعی (آلت تناسلی) مردان چقدر است؟|آیا آلت بزرگتر داشته باشیم!!
بازدید : 193
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 8:41

نقاط گنگی برای بیان کردن وجود داره ولی چیزی که منو بیشتر به نوشتن وادار میکنه همین صدای کیبورد تو تاریکیه شبه. اما ضمن این بهانه‌ی مضحک بازخورد‌هایی هست که باید نسبت به Data‌هایی که بهم وارد شدن تو همین یکی دو ساعت اخیر نشون بدم،‌ این که طبیعت من چقدر زندگی رو برام سخت کرده بود و کرده، همین بخش‌های نا بسامان شکل گرفته تو طبیعتت باعث میشه از طبع‌‌‌های دیگت دوری کنی، اونجا که میگه طبیعت و طبیعتت جنگ می‌کنن، وقتی سینه‌هات پیرنت رو تنگ می‌کنن،‌ من درست همون نقطه رو می‌خوام بگم. از اینکه من گاهی اوقات این انزوا رو واقعا نمی‌خوام، اما Comfot Zone‌‌‌ای که اینجا این گوشه دارم خیلی خوب و ملسه. چییزی که راجع به دوران افسردگیم به یاد دارم این بود که همون بیرون و همون آدمای بیرون من رو افسرده کرده بودن و خب اونموقع نفهمیدم این رو. از بدیهیات که بگذریم داشتم میگفتم که من یه جوری باید ازData‌هایی که بهم رسیده بیام حالتمو مدیریت کنم. یعنی اینا رو تخص کنم، یسری رو Allow کنم، یسری رو Ignore و یسری رو حتی Deny، اما خب من تو این Maze عِ گهِ تو در تو انقدر بن‌بست‌ها و موانع خاصی جلوم هست که همین سه تا تصمیم ساده رو هم توش کمیتم میلنگه، اینطوره که اینا رو، یعنی همه داده‌‌ها رو Skip می‌کنم و این‌ها تلمبار میشه و خب رسوب میکنه تو مغزم و ادامه ماجرا..

پاورپوینت خلاصه کتاب شیوه ارائه مطالب علمی- فنی تالیف سید محمدتقی روحانی رانکوهی .
بازدید : 224
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 8:41

اینجا که می‌شینم و کار می‌کنم، اگه نود درجه سرمو بچرخونم خودم رو می‌بینم و با هر بار دیدن که شاید جمعا شیش هفت بار تو روز بشه، مدتی به خودم خیره می‌شم، سرآخر به خودم یه خنده کوچیک می‌زنم و ادامه می‌دم. پس زمینه یه آهنگ باطل پشت به پشت پخش می‌شه، درست سانِ خودم، رو یه دور باطل چرخ می‌زنم و هربار که به مبدا چرخیدنم می‌رسم، دقیقا همون جاییه که به آینه نگاه می‌کنم. می‌خندم و دور بعد رو شروع می‌کنم. تقریبا چیزی دیگه ‌نمیفهمم ازشرایط، البته بغیر از بعضی ساعت‌ها تو روز که بیش از حد درک می‌کنم شرایط زیستیم رو.

پاورپوینت خلاصه کتاب شیوه ارائه مطالب علمی- فنی تالیف سید محمدتقی روحانی رانکوهی .
بازدید : 338
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 12:58

میام چشماتو بکشم، میبینم دستمو یارای کشیدن این قشنگی نیست. میخوام به دقیق‌ترین شکل ممکن چشمات رو بکشم جوری که یه ذره‌ از موهایی که چندماه پیش قیچیشون کردی هم افتاده باشه گوشه‌ی چشمات، بزرگ چاپ کنم. تباه کردم اون روزایی رو که چشمات آیینه‌ی خنده‌هات بود. راستش چشم‌قشنگ! منم دیگه چشمام آیینه‌ی خنده‌هام نیست، یعنی میخندم‌ها، اما شریان‌هایی که خنده رو از لب میبرن به عمق مردمک چشم‌ها دیگه نیستن. میدونی که؟‌ آدم‌یه مشت سیم پیچیه. تاحالا تو آدما رو دیدی؟ مثلا من تو کل مغزم دوتا سیمه، تکون که میخورم زیاد، اینا میخورن به هم، یه الاغی میشم دومیش خودمم. حالا می‌بینی دنیا چجوره؟‌ انگار یه پیرمرده، نشسته اون گوشه با یه چرتکه، نگات میکنه، هر وقت چشات میخندن یه دونه چرتکه میندازه، هر وقت که فکر کرد خنده بسِ چشماته، همون قدر که چرتکه انداخته دونه‌های اشک میکاره تو غده‌های اشکیت، غده‌هایِ اشکی رو چی؟‌ میدونی چجوره؟ اینا خب کوچیکن دیگه، زیاد نمیتونن اشک تو خودشون ذخیره کنن که، یه بخشی از اشکی که دارن برا اینه که چشماتو با هر پلکی که میزنی ذر‌اه‌ای خیس کنن، یه بخشیشم وقتی زیاد غصه می‌خوری، غده یه سری اشک میفرسته پایین برا اینکه شاید اون اشکا صورتت رو نوازش بکنن، که اروم تر باشی، اشک تنها بخشی تو یه آدم تنهاست که تو غصه‌ها همدرده. البته بیشتر قلقلک میده‌، میدونم، اما همین از دستش بر میاد دیگه. ولی ما آدمایی که زیاد عادی نیستیم، مایی که نورِچشمامون رو شما توصیف می‌کردی و ما غنج میرفتیم، ما این غده‌ها مستاصلن تو همدردی باهامون. تموم میشن یه شبایی، فرداش دیگه حتی نمیتونن چشمامونو تر کنن، اینه که وقتی که رفته‌ای شما،‌ برگشته نیستی، یه‌مدت دیگه که برگردی نگاه کنی چشمای مارو، میبینی کدر شده، تیره و مکدر شده. میخوام بگم جای تعجب نیست. میخوام بگم اگه من به شما میگم نورِچشمم! تعارف نیست، حقیقته.

حیطه حرکات درشت در کودکان 5 ساله 09146590651

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : 43
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 48
  • بازدید کننده امروز : 40
  • باردید دیروز : 22
  • بازدید کننده دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 213
  • بازدید ماه : 112
  • بازدید سال : 1425
  • بازدید کلی : 16955
  • کدهای اختصاصی