فکر میکنم حرف نزدن شیری داره که من اومدم یکذره ببندمش، زیاد سفت کردم، از اونور در رفت باز شد. چی بگم دیگه؟ میدونم تخم کسی هم نیست، اما فیلم میگید؟ غیر امریکایی، ممنون.
اپلیکیشن های ایرانی کسی را عزیز خطاب کردن متجانس با فروشگاه اپ گالری هواوی کدام اند؟فهمیدم میون مایگی هم گستره وسیعی داره و من شاید تو نقطهای باشم که میونمایگی و دونمایگی با هم مرز تشکیل دادن. غوطهی بیخود میخورم برا خودم.
نظری کوتاه بر فیلم ماتریکس - The Matrixبه احمد میگم با تاریکی گره خوردیم. میگه جمع نبند منو با خودت. میخوام بگم احمد! تو که تو تاریکی مارو تنها گذاشتی، نیستی ببینی چه تاریکی زیبایی. چشمم از دیدن فارغه، پام از راه رفتن. احمد همیشه میگفتی غصه شاخ و دم نداره، اما غصه هم شاخ داره هم دم. اَمَد! دریاب این غریب افتادرو، اَمَد، چی شد عاشقی؟ چی شد شیدایی؟
ربات میمون بند انگشتی BabyMonkeyولی خیلی جالبه، حتی اگه آینده رو ببینیم و برامون لوس هم بشه و انگیزهمون رو از بین ببره برای ادامه، محکومیم به ادامه دادنش و کلا باحاله دیگه، فک کن مثلا آینده رو میبینی که فردا خودکشی میکنی، یا میمیری، با فیلان یا بهمان، اگه فقط همون لحظه رو ببینی و نه قبلترش رو، سعی خواهی کرد که از دست سرنوشت فرار کنی ولی متاسفانه هیچ گونه فراری نیست :] سرنخی که گاهی اوقات الان هم درکش میکنیم، فرار نافرجام از سرنوشتی که بهش محکومیم. مسلمونا میگن خدا عالم الغیب و الشهاده هست، یه روزی شاید برسه ما هم دانای کل بشیم :] جل الخالق
در این راستا سریال Devs رو معرفی میکنم.
بله، فقط کافیه سیستم نورونی عملکرد دترمنستیک داشته باشه، اونوقت از همون موقعی که احتمالا سناریوی پرت شدن آدم تو زمین اتفاق افتاده، عملکرد نورونی با عملکرد دترمنستیک زمین و سایر موجودات همراه شده، و بوم، اگه این درست باشه یعنی تمام تاریخ از گذشته تا حال تا آینده از ابتدا کاملا معین بوده و طبق برنامه اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد.
اگه این فرضیه رو بگذاریم کنار تحقق پردازش کوانتومیو فرض دیگرمون این باشه که ساختار علت و معلولی به طور کامل به دنیا حاکمه و این وسط نیروی ماوراییای هم دخالت نداشته باشه اونوقت اتفاق دیگه این میشه که بشر میتونه گذشته رو تصویر کنه و آینده رو کامل و دقیق مشاهده کنه. البته نمیدونم پردازش کوانتومیذاتا با دترمنستیک بودن پدیدهها در تناقضه یا نه، باید برم ببینم چجوره، اما واقعا بیچارهایم اگه این تکههای احتمالی پازل بتونن کنار هم قرار بگیرن و من احساس میکنم اون روز تاریخ تموم میشه یا اگه نشه عملا به گا میریم، وقتی که بهمون ثابت بشه اختیاری نداریم و از اون بدتر نتیجه این بیاختیاری یعنی آینده رو ببینم. :{
دیشب آنقدر قلبت تند زد که داشتی به خط پایان عشق میرسیدی، به تحریرِ دوستداریام خندیدی، نبضت را محاسبه کن! اینقدر ظریف نباش، پروانهها بلندت میکنند. آن وقت سراغ سرمه را از کدام آیینه بگیریم که به لهجهء چشم آهوان آشنا باشند؟
برای رمز پیام بدین.تعداد صفحات : 4